یک روز دوباره می آید...
 
๑۩۞۩๑سرزمین عشق ๑۩۞۩๑
یک شنبه 1 خرداد 1390برچسب:, :: 12:51 ::  نويسنده : vahid       

یک روز دوباره می آیم : این جمله را خودش گفت.
گفت که روزی می آید اما نگفت چه روزی!
او که قلبم را شکست و رفت روزی دوباره می آید.

می آید و به منی که خسته و بی جانم ، جانی دوباره

می دهد و دوباره خاطرات شیرین با هم بودنمان را زنده می کند،
می آید و دوباره خاکستر عشق را در دلم شعله ور میکند.
 به انتظار آن روز نشسته ام تا دوباره بیاید و به این قلب شکسته ام
سر و سامان دهد. می آید تا دوباره عاشقانه بر

روی گونه مهربانش بوسه بزنم و دوباره به او
بگویم که دوستت دارم ای بهترینم. بیا که بدجور دلم هوای

تو را کرده استبیا که با یک دنیا محبت و عشق و

یک عالمه دلتنگی و درد دل به استقبال تو خواهم آمد.
بیا که عشق بدون ما عشق نیست ، این دنیا بدون ما زیبا نیست.
او دوباره می آید تا شبهای تیره و تارم

بعد از مدتها ستاره باران شود و
مهتاب مثل گذشته عاشقانه شبهای مرا نورانی کند.
به عشق آمدنت این روزهای تلخ بی

تو بودن را با همه غم ها و غصه ها
و گریه هایش سپری میکنم تا دوباره

روزی بیایی و به منی که خسته از
زندگی ام نفسی دوباره دهی. یک روز

دوباره می آیم : این جمله را خودش گفت.
می آید و مرا عاشقتر می کند و آن

لحظه است که دوباره من امیدواربه
زندگی می شوم و خوشبختی را

در زندگی ام تضمین می کنم.
بیا عزیزم ، با اینکه قلبم را شکستی اما همچنان درهای

قلبم همیشه به روی تو باز است، این قلبم به نام تو

و تا ابد برای تو هست. بیا و دوباره اسیر قلب بی طاقت

من شو ، بیا وارد همان قلبی شو که خودت آن

را شکستی و  ویرانه کردی .. این ویرانه قلبم را که

خودت با دستهای خودت ویرانه کردی آباد کن و دوباره

مرا که همان کویر تشنه و بی جانم را  از باران عشقت سیراب کن.
یک روز دوباره می آیم :::: آری

خودش گفت که روزی دوباره می آید.
می ترسم از عشق تو بمیرم اما روزی که تو می آیی را نبینم.
می ترسم آنقدر به انتظار بنشینم و نیایی و آخر

سر دیگر مجالی برای دیدار با تو نباشد.
می ترسم از آن روزی که تو

خواهی آمد و من دیگر نیستم..
آن لحظه هست که می فهمی از عشق تو

مرده ام… آری از عشق تو مرده ام.
پس تا خون در رگهایم جاری است و

جای قلبم  در نبود تو خالی است برگرد.





درباره وبلاگ

نام : غم نام خانواگي:بيسیک نام پدر:درد نام مادر: پريشاني نام پدربزرگ : درويش تنها نام مادربزرگ : سلطان غم محل تولد:ويرون شهر تاريخ تولد:يكي از روز هاي باروني شماره شناسنامه : عدد تنهايي شغل:منتظر وضعيت فكري:فقط سوال جرم:افراط درعاشقي تاريخ جرم:روز اول خوشي ساعت جرم:شروع تپش قلب محل جرم :آشيان دوست علت جرم:فقط زندگي وزن:به سنگيني بغض چند ساله قد:كمتر از خاك رنگ چشم:صورتي رنگ مو:همرنگ درد تحصيلات:پايه آخر بد بختي مدت محکوميت : حبس ابد چراغم : شمع سقفم : اسمان مونسم : شب کارم : حسرت يادم : انتظار تو دردم : فراغ فريادم : سکوت ارزويم :ديدار تو زندگيم : فقط تو ادرس : خيابان غمستان – ميدان تنهايي – چهارراه بدبختي – خيابان رنج – کوچه غربت
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ๑۩۞۩๑ سرزمین عشق๑۩۞۩๑ و آدرس bia2sarzamine-eshgh.LoxBlog .ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)